محمد کیانمحمد کیان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

*جیگر مامان*

چند هفته شلوغ برای محمد کیان

1392/12/14 12:08
نویسنده : مهدیه
437 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستای محمدکیان........

اول از همه عذرخواهی به خاطر چند هفته غیبتناراحت

این چند هفته برای محمد کیان هفته های شلوغی بود........چند تا مهمونیهوراهورا.......... چند تا نامزدی و عروسیتشویقتشویق........... چندتا تولدقلبقلب.......................

از اولش شروع میکنم....

چهار شنبه شب دعوت بودیم خونه عمه اعظم.... با مادرجون رفتیم.عمه معصومه و یاسین هم بودن .امین و عمو احمد هم بعدا اومدن........اونجا کلی با وسایل احمد رضا و روروهک امیر رضا بازی کردی.........

(محمد کیان درحال بازی با فوتبال دستی احمدرضا)

(محمد کیان درحال بازی با روروهک امیر رضا)

نشستن تو روروهک برات زوده مامان!!!!!!!!!! وقتی همه امکاناتشو!!!!!!!!! امتحان کردی خسته شدی و با یه جیغ بنفش اعلام کردی که باید بیارمت بیرون!

آخر شب بابایی تو رو رو پا گرفت تا بخوابی.اما.................. امان از وقتی که امیررضا حسودیش بگیره!!!!!اینم میشه آخر کار!!!!!!!!!!

 

 

شب بعدش پنج شنبه خونه مادرجون نبود چون نامزدی ابوالفضل (پسر عمه بابایی ) دعوت بودیم. نیشخندنیشخند

اولش قرار بود من و شما به جای نامزدی بریم خونه آقاجون.آخه به خاطر بارش بزف هوا خیلی خیلی سرد بود.........

وقتی زنگ زدم خاله جون مریم گفت که فشار گاز خیلی کم شده و ما از کرسی استفاده میکنیم.بنابراین از رفتن به خونه آقاجون منصرف شدیم و از اونجا که محل مراسم جند تا شهر با ما فاصله داشت و ممکن بود بابایی خیلی خیلی دیر وقت بیاد خونه دلو زدیم به دریا و گفتیم ما هم میایم.!!!!!!!!!!!چشمکچشمک

راه افتادیم و شما تمام مسیر و تو بغل مامانی خواب بودیخواب

وقتی رسیدیم تا از ماشین پیاده شدیم شما بیدار شدی و تا پای مبارک به سالن رسید یه چشمه اومدی!!!!!!گریهگریهگریهگریه

اما خدارو شکر خیلی زود آروم شدی و تا آخر مراسم آقا بودی!قلبقلبقلبقلب

 

 

بیست و دوم بهمن تولد خاله جون مریم بودهوراهوراهوراهوراهورا

با بابایی یه کیک گرفتیم و رفتیم خونه آقاجون!!!!!!!!

خاله جون هانیه و ملینا هم بودن.یه تولد کوچولو برای خاله جون مریم و ملبنا گرفتیم.اخه ملینا تولدش سیزده بهمن بود و به خاطر سردی وحشتناک!!!!!!!!!!!! نتونستیم بریم.

اینم عکس کیکش!!!!!!!!

راستی یادم رفت بهمن ماه تولد مادرجون هم بود!!!!!!!

مادرجون تولدت مباااااااااااااااااارک.

خاله جون تولدت مباااااااااااااااااااااااااارک.

ملینا تولدت مباااااااااااااااااااارک.

محمد کیان خاله جون مریم شو خیلی دوست داره.وقتی بغلشه بغل هیچکی دیگه نمیره حتی مامانی و بابایی!!خاله جونش هم تا اونو میبینه

هفته بعد هم عروسی آبجی مریم دختر آقای احمدی همکار بابایی دعوت بودیم!!!!!!!! تازه حنابندون هم دعوت بودیم که چون بابایی ماموریت بود نرفتیم!!!!!!!!!!!

تو اون عروسی هم مثل همیشه آقا بودی!!!!!!!!!!!!

بعد از اون هم مهمانی  خونه عمو فرامرز دعوت بودیم.که فکر کنم اونجا هم کلی بهت خوش گذشت!!!!!!!!

چون همش از بغل این میپریدی تو بغل اون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چند روز پیش هم ولیمه مکه دعوت بودیم که بابایی چون اداره بود نتونست بیاد و برای اولین بار مامانی با پسرش به عنوان مررررررررررررد خونه پاشد رفت مراسم.قلبقلب

مامانی و آقا گل پسرش به همراه مادرجون و زن عمو آسا و پارمیدا رفتن مراسم.برگشت هم عمه معصومه با ما اومد.

تو این مراسم هم فامیلای بابایی کلی نازتو خریدن!!!!!!ماچماچماچ

آخرین مهمونی هم چند شب پیش خونه دایجون بود.تو این مهمونی دوست پسرم امیررضاجون هم بود.!!!

چندتا عکس از محمد کیان

(لباس محمد کیان در عروسی ها و مهمانی های رسمی)

(عزیز دل مامانی تو خونه آقاجون وقتی هوا به خاطر برف سرد بود. این عکس ها رو دایی جون و زندایی جون گرفتن.دایی جون، زندایی جون دستتون درد نکنه انشاالله خوشگل تر از اینو برای دتری بگیرین )

اینم یه عکس از محمد کیان و دختر عمو فاطمه.چنان سفت فاطمه رو بغل کرده بود که آدم از دیدنش لذت میبرد!!!!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

حمیده
4 اسفند 92 0:14
سلام... همیشه به مهمونی و گردش .... تولدا هم مبارک باشه... فدااااااااااااای این پسری بانمک بشم که هر چی بزرگتر میشه آقا تر میشه و بامزه تر... ای جان چه ژستی هم داره تو لباس رسمی اش... انشااله یه روزی مامانی عکس شما رو تو لباس دامادی بزاره تو این وبلاگ.. وااااااااااااااای فکرشو بکن.... جووووووووووووووووووونم چه نگاهی میکنی تو عکس آخریه... فکر کنم داری میگی یکی منو از دست این دخترعمو نجااااااااااااااااات بده... خفه شدم دوست داریم خیلی زیاد... بابت عکسها هم خواهش میکنم.... انشاالله.... این ماچهای گنده هم واسه داداشی محمد کیان دتری
مهدیه
پاسخ
دامادی محمدکیان..................فکرکن....... چه روزی میشه اون روز.......... محمدکیان خیلی خیلی منتظره تا آبجی شو ببینه! خیلی هم دوسش داره
مامانی با ذوق
4 اسفند 92 15:41
سلااااااااااااااااااااااام عزیزم همیشه به گشت تولد ها هم مبارک ان شالله تولد 120 سالگیشون فدااااااااااااااااااااااااااااااای این پسملی خوردنی و با مزه بشم خاله چه قدر توی لباس رسمی ناززززززززززززززززز و جیگر شدی هزار ماشــــــــــــــــــــــالله ای نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاززززززززززززززززززززززززززی مربای من
مهدیه
پاسخ
سلام عزیزم.خواهش میکنم خاله!چشماتون خوشجل میبینه!!!!!!!!!
مامانی با ذوق
5 اسفند 92 12:47
برای مامانی مهلبوووووووووووووووووووووون و پسملی نازززززززززززززززززززززززززززززش
مهدیه
پاسخ
ممنون عزیزم
دایی محمد
12 اسفند 92 23:20
سلام این عسک بابا شو بردارین بی ادبا لخت نشسته [شیطان
مهدیه
پاسخ
چشم.الان