محمد کیانمحمد کیان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

*جیگر مامان*

تولد چهار ماهگی

1392/11/2 10:27
نویسنده : مهدیه
363 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم دیروز واکسن چهار ماهگیتو زدی!!!!!!!!!!!!!!!!! مرد بودی مامان.قلب نمیگم اصلا گریه نکردی گریهگریهچرا ولی خیلی زود آروم شدی و خوابت برد .وقتی هم بیدار شدی مثل یه آقای خوب بازی میکردی و میخندیدی!الاهی مامان قوربون اون خنده های نازت بشه!!!!!!!!!!!

دوشنبه شب برای تولد چهار ماهگیت کیک پختم و دسر درست کردم تا برات یه تولد کوچولو بگیریم ولییییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!!

موقع پخت کیک بابایی گفت کیک از بس پف کرده داره از قالب میریزه و .... باز کردن در فر همانا.........و........... خوابیدن پف کیک همان.............افسوس

هیچی دیگه مامان!از بس به خاطر این موضوع ناراحت شده بودم هیچ عکسی از کیک و تولدت نگرفتم.کلافهکلافهبابایی که دید خیلی ناراحت شدم کیک و دسر را گرفت و رفتیم طبقه پایین خونه مادر جون(همون عزیز جون.ولی عزیز جون دوست داره مادرجون صداش کنی!)یه تولد کوچولوی سه نفره(عمو محمود بیرون بود)برای کوچولوی مامانی.

اخر هفته قبل هم عروسی دعوت بودیم و هم تولد.

اول از تولد بگم!تولد محمد طاها(پسر سمانه دختر عموی بابا) بود که نرفتیم چون تولدش جمعه بود که ما عروسی بودیم!!!!!!!!!!!!

عروسی جواد(پسر عموی مامان).

چهار شنبه شب برای چمدون بری رفته بودیم اولش خوب بودی ولی از بس همه بوست کردن تو هم گریت گرفت و کم کمتبدیل شد به از اون گریه ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!گریهگریهمن هم مجبور شدم بیام خونه آقاجون.تو هم خوابت برد و آروم شدی و بعداز شام آقا بودی!!!!!!!!!!!!!قلب

حنابندان هم کم از شب قبل نداشتی و من مجبور شدم کل شب رو خونه آقاجون بمونم.برای خوابیدن همه خونه آقا جون موندیم به جز زندایی حمیده که برای خواب رفت خونه مامانش.

عروسی هم آقابودی. صبح کله سحر بیدار شدی و همه رو بیدار کردی بعد خودت گرفتی تا ظهر خوابیدی!!!!!!!!!به این میگن سیاست!!!!!!!!!!!!!!!!!

منو بابایی نوبتی میومدیم خونه آقاجون پیشت میموندیم.بعداز ظهر هم باهم رفتیم عروسی و تو بغل من خوابیدی.

عکس هاش هم تو گوشی بابایی هست که هنوز وقت نکرد خالیش کنه.وقتی ریخت توکامپوتر حتما میذارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

حمیده
2 بهمن 92 12:12
چهار ماهگیت مبااااااااااااااااااااااارک گل پسر انشاالله همیشه به حشن و شادی.... مهدیه جون حست رو میفهمم وقتی پف کیکت خوابید و بعدش از ناراحتی عکس ننداختی... منم همینم وقتی برنامه هام به هم بخوره هامیشم اینجوری ایشاالله واسه تولد بعدیش کیکت خوب خوب از آب درمیاد... بابا سیاست!!!! همه رو بی خواب کردی بعد خودت تخت گرفتی خوابیدی ای قربون اون خنده های نازت که وقتی میخندی شبیه فرشته کوچولوها میشی فرشته کوچولو این گلها هم فعلا علی الحساب کادوی تولد چهارماهگیت بعدا با دایی جون حساب کن مرسی زندایی جون.انشاالله ما هم تو تولد نی نی شما جبران کنیم.
حمیده
2 بهمن 92 12:12
مهدیه
پاسخ
الهام مامان امیرعلی جون
3 بهمن 92 11:26
ماهگرد 4ماهگیت مبارک باشه گل پسر. خاله فدات
مهدیه
پاسخ
مامانی با ذوق
3 بهمن 92 14:36
سلام عزیزم سلام به پسملی ناززززززززززززززززززو خوردنی 4 ماهگــــــــــــــــــیت مبارک گل من عااااااااااشق اینم که مامانای مهربون برای نی نی های ناززززززززززشون ماهگرد می گیرن ان شالله همیشه تنی سالم داشته باش خوووووووووووووووب مامانی پسملی شما هم نازززززززززززززززززهم خوردنی اطرافیان نمی تونن جلوشو بگیرن غرق بوسه اش می کنن تولد و عروسی هم مبارک ان شالله همیشه به شاددددددددددددی بابا سیاست و نگاه الهی قربونت برم مامانی دوست داشتنی عکسی از این قند عسلت هم بزار در مورد کیک هم اشکالی نداره پسملی بزرگ شد فراموش می کنی
مهدیه
پاسخ
حتما !!!!!!!!!!! موبایل من دوربینش ایرادپیداکرده برای عکس هاباید منتظر باشم تا بابایی رم گوشی خودشو خالی کنه!!!!!!!!!!!!!