تولد چهار ماهگی
عزیز دلم دیروز واکسن چهار ماهگیتو زدی!!!!!!!!!!!!!!!!! مرد بودی مامان. نمیگم اصلا گریه نکردی چرا ولی خیلی زود آروم شدی و خوابت برد .وقتی هم بیدار شدی مثل یه آقای خوب بازی میکردی و میخندیدی!الاهی مامان قوربون اون خنده های نازت بشه!!!!!!!!!!!
دوشنبه شب برای تولد چهار ماهگیت کیک پختم و دسر درست کردم تا برات یه تولد کوچولو بگیریم ولییییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!!
موقع پخت کیک بابایی گفت کیک از بس پف کرده داره از قالب میریزه و .... باز کردن در فر همانا.........و........... خوابیدن پف کیک همان.............
هیچی دیگه مامان!از بس به خاطر این موضوع ناراحت شده بودم هیچ عکسی از کیک و تولدت نگرفتم.بابایی که دید خیلی ناراحت شدم کیک و دسر را گرفت و رفتیم طبقه پایین خونه مادر جون(همون عزیز جون.ولی عزیز جون دوست داره مادرجون صداش کنی!)یه تولد کوچولوی سه نفره(عمو محمود بیرون بود)برای کوچولوی مامانی.
اخر هفته قبل هم عروسی دعوت بودیم و هم تولد.
اول از تولد بگم!تولد محمد طاها(پسر سمانه دختر عموی بابا) بود که نرفتیم چون تولدش جمعه بود که ما عروسی بودیم!!!!!!!!!!!!
عروسی جواد(پسر عموی مامان).
چهار شنبه شب برای چمدون بری رفته بودیم اولش خوب بودی ولی از بس همه بوست کردن تو هم گریت گرفت و کم کمتبدیل شد به از اون گریه ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!من هم مجبور شدم بیام خونه آقاجون.تو هم خوابت برد و آروم شدی و بعداز شام آقا بودی!!!!!!!!!!!!!
حنابندان هم کم از شب قبل نداشتی و من مجبور شدم کل شب رو خونه آقاجون بمونم.برای خوابیدن همه خونه آقا جون موندیم به جز زندایی حمیده که برای خواب رفت خونه مامانش.
عروسی هم آقابودی. صبح کله سحر بیدار شدی و همه رو بیدار کردی بعد خودت گرفتی تا ظهر خوابیدی!!!!!!!!!به این میگن سیاست!!!!!!!!!!!!!!!!!
منو بابایی نوبتی میومدیم خونه آقاجون پیشت میموندیم.بعداز ظهر هم باهم رفتیم عروسی و تو بغل من خوابیدی.
عکس هاش هم تو گوشی بابایی هست که هنوز وقت نکرد خالیش کنه.وقتی ریخت توکامپوتر حتما میذارم.