تولد علی رضا
پنج شنبه شب تولد علی رضابود.هورااااااااااااااااااااااا
من و تو و بابایی و مادرجون حدود ساعت 5 عصر بود که آماده شدیم و رفتیم خونه عمو رحمت.
(عجله محمد کیان برای رفتن به تولد!!!!!!!!!!!!.....)
(اینم لباس راحتی محمد کیان در تولد!!!!!!!!!)
اونجا بود که فهمیدیم مهمونی خیلی هم خصوصی نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شب که همه اومدن دوتا از دوستای عمو رحمت هم اومدن و زدن تو ذوق همه...
اولش فکر می کردیم که زود میرن اما .............
هرچی بیشتر میگذشت همه بیشتر عصبانی می شدن
خلاصه ......................تا آخر شب موندن...........
زن عموآسا خیلی زحمت کشیده بود و شام مفصلی درست کرده بود.بعد از شام هم کیک را سریع آوردن و زود بریدنش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(چون هیچ کس اعصاب نداشت)......
امیر رضا و عمه اعظم سرما داشتند.امیر رضا رو که نمی شد محدود کرد!!!!!!!!!!!!!
برای همین همش تو رو تو اتاق داشتم تا خدای نکرده سرما نخوری..........
بعد از یه عالمه بازی کردن خسته شدی و روی لحاف نوزادی پارمیدا خوابیدی.........
وقتی رسیدیم خونه عمو رحمت دختر عمو لیدا به بابایی زنگ زد که میخوایم بیایم خونه شما!بابایی گفت ما خونه عمو رحمتیم اونا هم تصمیم گرفتن بیاناونجا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عمو رحمت وقتی فهمید اعصابش بیشتر داغون شد(میگفت چرا همه چیز با هم قاطی شد!!!!!!!!!)
دختر عمو لیدا و منظر به همراه زن عمو توران و پوران(زن عمو های بابا)حدود ساعت 7 شب اومدن خونه عمو رحمت!!!!!!!!! یه کیک خوشگل هم برات آوردن.....
وقتی رفتیم خونه عمو زن عمو کاری نداشت و مهمان ها هم دیر می اومدن!تو هم پیش بابایی موندی و مامانی رفت بازار و یه دست لباس خوشگل برات خرید!!!!!!!!!
این لباس و قبلا دیده بودم وخوشم اومده بود اما چون عجله داشتم نتونسته بودم بخرم...تا اینکه پنج شنبه رفتم و خریدمش!!!