محمد کیانمحمد کیان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

*جیگر مامان*

تولد علی رضا

1392/11/9 16:43
نویسنده : مهدیه
359 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه شب تولد علی رضابود.هورااااااااااااااااااااااا

من و تو و بابایی و مادرجون حدود ساعت 5 عصر بود که آماده شدیم و رفتیم خونه عمو رحمت.

(عجله محمد کیان برای رفتن به تولد!!!!!!!!!!!!.....)

(اینم لباس راحتی محمد کیان در تولد!!!!!!!!!)

اونجا بود که فهمیدیم مهمونی خیلی هم خصوصی نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شب که همه اومدن دوتا از دوستای عمو رحمت هم اومدن و زدن تو ذوق همه...آخآخ

اولش فکر می کردیم که زود میرن اما .............

هرچی بیشتر میگذشت همه بیشتر عصبانی می شدنعصبانیعصبانیعصبانی

خلاصه ......................تا آخر شب موندن...........

زن عموآسا خیلی زحمت کشیده بود و شام مفصلی درست کرده بود.بعد از شام هم کیک را سریع آوردن و زود بریدنش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(چون هیچ کس اعصاب نداشت)......

امیر رضا و عمه اعظم سرما داشتند.امیر رضا رو که نمی شد محدود کرد!!!!!!!!!!!!!

برای همین همش تو رو تو اتاق داشتم تا خدای نکرده سرما نخوری..........چشمکچشمکچشمکچشمک

بعد از یه عالمه بازی کردن خسته شدی و روی لحاف نوزادی پارمیدا خوابیدی.........

وقتی رسیدیم خونه عمو رحمت دختر عمو لیدا به بابایی زنگ زد که میخوایم بیایم خونه شما!بابایی گفت ما خونه عمو رحمتیم اونا هم تصمیم گرفتن بیاناونجا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

عمو رحمت وقتی فهمید اعصابش بیشتر داغون شد(میگفت چرا همه چیز با هم قاطی شد!!!!!!!!!)کلافهکلافهکلافه

دختر عمو لیدا و منظر به همراه زن عمو توران و پوران(زن عمو های بابا)حدود ساعت 7 شب اومدن خونه عمو رحمت!!!!!!!!! یه کیک خوشگل هم برات آوردن.....

 

 

 

وقتی رفتیم خونه عمو زن عمو کاری نداشت و مهمان ها هم دیر می اومدن!تو هم پیش بابایی موندی و مامانی رفت بازار و یه دست لباس خوشگل برات خرید!!!!!!!!!

این لباس و قبلا دیده بودم وخوشم اومده بود اما چون عجله داشتم نتونسته بودم بخرم...تا اینکه پنج شنبه رفتم و خریدمش!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

حمیده
16 بهمن 92 14:07
منم از این کیک خوشمزه ها میخوام خب تولد پسرعموت هم مبارک... انشااله تولد خودت گل پسری.... چه ناز خوابیدی فرشته کوچولو...... لباسی که مامانی خریده هم خیلی خوشرنگه و خیلی بهت میاد.... [پاسخ}قووووووووووووووربونت برم زندایی جون. اون کیکش خیلی بد مزه بود............ حتما سر یه فرصت مناسب یه خوشمزه شو برای شما و دخملی ناز کنار میذاریم. انشاالله یه روز تو تولد نی نی شما شرکت کنیم